ماجرای قاب عکسی در اتاق ملاقات رهبر انقلاب

صب قاب عکس در منزل یا در اتاق کار نمایش یک تعلق است. عکسی که بر دیوار نصب می‌شود، عکسی که در چهار گوشه یک قاب جا می‌گیرید و بر طاقچه‌ اتاقی نصب می‌شود، حکایت از یک عاطفه دارد.

همواره پشت سر رهبر انقلاب، عکس امام خمینی رحمه‌الله و گاهی پرچم ایران وجود دارد اما چهاردهم شهریور سال ۹۱ که اعضای شورای عالی حوزه علمیه قم با رهبر انقلاب دیداری داشتند، قاب عکسی روی قفسه‌ی گوشه‌ی اتاق قرار داشت که در تصاویر منتشر شده جزئیات آن معلوم نبود. آن عکس را از نزدیک که ببینید سید جلیل‌القدری به نماز جماعت ایستاده است؛ عکسی قدیمی از امام جماعتی که در حال قنوت است: آیت‌الله‌العظمی سید عبدالحسین لاری.

عالم مجاهدی که از شاگردان مبرز میرزای شیرازی و یکی از پرچمداران مبارزه با استعمار بریتانیا بود. همان کسی که در روزگار اشغال خشن و ظالمانه‌ی فارس و بوشهر، توسط نظامیان و سیاستمداران انگلیسی، پرچم جهاد و مبارزه‌ی با اشغالگران را برافراشت و اولین نمونه‌ی کوچک ولی پر معنا از حکومت اسلامی را در این خطه تشکیل داد.

رهبر معظم انقلاب در لابه لای کلمات‌‌شان هرجا به مناسبتی اسمی از ایشان به میان آمده، همواره با بزرگی و عظمت از «آیت‌الله سیدعبدالحسین لاری» نام می‌برند. ایشان در جایی فرموده‌اند: «مرحوم آقاسید عبدالحسین در نوع خودشان، یک روحانی بی‌نظیرند؛ یعنی بنده شبیه ایشان را در بین روحانیون برجسته‌ی دوره‌های خودمان سراغ ندارم! آن جنبه‌ی علمی ایشان و آن جنبه‌ی آگاهی فکری و سیاسی ایشان است. از جنبه‌ی علمی هم ایشان جهاد و تشکیل حکومت و سکه و تمبر و از این کارها داشتند. این‌ها چیزهایی‌ است که من نظیرش را تا زمان خودمان -یعنی تا زمان امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه- واقعا در هیچ کس سراغ ندارم؛ با این عظمت مقام و شموخ آن مرتبه علمی و سیاسی و فرهنگی و آگاهی و شجاعت.»

این مرجع عظیم‌القدر علاوه بر اعلام حکم جهاد در برابر استعمار پیر، در برابر زمینه‌های استعلای اقتصادی و در پاسخ به استفتائی پاسخ داده بود: «امروز آنچه از پول بلاد اسلامیه به بلاد خارجی می‌رود اعانت به اعداء دین و استعداد کفار استبرای ریختن خون اسلام و مسلمین؛ {پس} حرام است…»

این قاب عکس که هدیه‌ی یکی از نوادگان آیت‌الله لاری به رهبر انقلاب است، هنوز هم در همان اتاق و روی همان قفسه قرار دارد.

داستانی شگفت از عنایت به زائر امام حسین

در روایات آمده است سوزاندن بدن زائر امام حسین (علیه السلام) بر آتش جهنم حرام است.شهید آیت الله دستغیب در کتاب “داستان های شگفت” خود این گونه می نویسد : « زن و شوهری برای زیارت امام حسین (علیه السلام) ساکن کربلا می شوند.

روزی مرد وارد قصابی می شود و مقداری گوشت می خرد و به حرم امام حسین (علیه السلام) می رود، بعد از زیارت به خانه برگشته و گوشت را به همسرش می دهد و می گوید آبگوشتی درست کن.

ظهر که می شود همسرش به مرد می گوید گوشت نپخته است و مرد می گوید اشکالی ندارد صبر کن تا شب بپزد. شب که می روند سراغ گوشت می بینند گوشت اصلا نپخته است و مرد قصاب را سرزنش می کنند که گوشت بی کیفیت به آنها داده است و می گذارند تا صبح بپزد. صبح بیدار شدند دیدند گوشت هنوز نپخته است.

مرد ظرف غذا را می برد قصابی و می گذارد روی میز و می گوید مرد حسابی ما زائر امام حسین (علیه السلام) هستیم بی انصافی است به ما گوشت بی کیفیت بدهی، از دیروز صبح که گوشت را خریدم تا امروز صبح گوشت اصلا نپخته است. قصاب لبخندی زد و به او گفت وقتی گوشت را خریدی مستقیم رفتی داخل حرم امام حسین (علیه السلام) ؟ زائر گفت چطور ؟ بله رفتم. قصاب گفت مگر نمی دانی گوشتی که وارد حرم امام حسین (علیه السلام) شود آتش به او کارساز نیست، اگر می دانستم قصد زیارت داری به تو می گفتم. »
در روایات آمده است سوزاندن بدن زائر امام حسین (علیه السلام) بر آتش جهنم حرام است.


صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِلله
وَ عَلی جَدِّکَ وَ اَبیک
وَ عَلی اُمِّکَ وَ اَخیک
وَ عَلی ذُریَّتک وَ بَنیک
وَ عَلی المُستَشهَدینَ فیک
وَ رَحمَتُ اللهِ وَ بَرَکاتُه


منبع:جام

211008

آب در سرداب حرم ابوالفضل عليه السلام

 




آيت الله العظمي حکيم قدس سره از علماي بزرگ و  مراجع بنام تقليد بود که سالها زعامت حوزه کهنسال نجف را به عهده داشت و در راه نگهباني از دين خدا رنجها به جان خريد.

آيت الله سيد عباس کاشاني حائري  در مورد حضرت ابوالفضل عليه السلام و سرداب  و قبر مطهرش داستاني را در خدمت این مرجع بزرگوار مشاهده کرده که اینگونه نقل کرده است :
« روزي در بيت آيت الله حکيم بودم که کليدار آستان مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تلفن کرد و گفت: « سرداب مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام را آب گرفته  و بيم آن مي رود که ويران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره ها نيز آسيب کلي  وارد شود شما کاري بکنيد.»

آيت الله حکيم فرمودند: « من جمعه خواهم آمد و هر آنچه در توان دارم انجام خواهم داد.»

آنگاه گروهي از علماي نجف از جمله اينجانب به همراه ايشان به کربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل عليه السلام رفتيم. آن مرجع بزرگ براي بازديد به طرف سرداب مقدس رفت و ما نيز از پي او امديم اما همين که چند پله پايين رفتند ديدم نشست و با صداي بسيار بلند که تا آن روز نديده بودم شروع به گريه کرد.
همه شگفت زده و هراسان شديم که چه شده است؟
من گردن کشيدم و ديدم شگفتا منظره عجيبي است که مرا هم گريان ساخت. منظره اين بود :
که ديدم قبر شريف ابوالفضل عليه السلام در ميان آب بسان جايي که از هر سو به وسيله ديوار بتوني بسيار محکم حفاظت شود در وسط آب قرار دارد اما آب آن را نمي گيرد درست همانند قبر سالارش حسين عليه السلام که متوکل بر آن آب بست اما آب به سوي قبر پيش روي  نکرد و آنجا را حاير حسيني ناميدند. سلام خدا بر او و سالارش حسين عليه السلام.

کرامت سالار شهيدان امام حسين عليه السلام به آيت الله حائري

 


کرامت سالار شهيدان امام حسين عليه السلام به آيت الله حائري

مرحوم شريف رازي نقل مي کند :
آيت الله حائري يزدي، بنيانگذار حوزه علميه قم داراي خصايص اخلاقي و انساني و سجاياي بسياري بود.
از خصوصيات بارز او شدت ارادتش به پيامبر و خاندانش ، به ويژه سالار شهيدان حضرت سيدالشهداء عليه السلام بود که زبانزد خاص و عام بود.

اين ارادت به گونه اي بود که مرحوم حاج شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي که يکي از خوبان بود از سوي آن جناب دستور داشت همه روزه پيش از آغاز درس فقه آن مرحوم، دقايقي ذکر مصيبت امام حسين عليه السلام را نمايد و آنگاه جناب حائري  درس فقه خود را آغاز مي کرد.

دهه محرم مجلس سوگواري داشت و روز عاشورا خود به نشان سوگ حسين عليه السلام گِل بر چهره و پيشاني مي ماليد و جلو دسته عزاداري علما حرکت مي کرد.
از شدت ارادت او به کشتي نجات امت، امام حسين عليه السلام و دليل آن پرسيدند که در پاسخ فرمود: « من هر چه دارم از آن گرامي است.»  و آنگاه يکي از کرامتهاي  آن حضرت در مورد خودش را بدين صورت شرح داد. :

هنگامي که در کربلا بودم شبي در خواب ديدم که فردي به من گفت: « شيخ عبدالکريم! کارهايت را رديف کن که تا سه روز ديگر از دنيا خواهي رفت.»

از خواب بيدار شدم و غرق در حيرت گشتم، اما بدان توجه زيادي نکردم. شب سه شنبه بود که اين خواب را ديدم ، روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشيدم خواب را فراموش کنم و روز پنج شنبه که تعطيل بود با برخي از دوستان به باغ معروف « سيد جواد کليدار» در کربلا رفتيم و پس از گردش و بحث علمي نهار خورديم و به استراحت پرداختيم.

هنوز خوابم نبرده بود که به تدريج تب و لرز شديدي به من دست داد و به سرعت شدت يافت و کار به جايي رسيد که دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روي من انداختند اما باز هم مي لرزيدم و آنگاه پس از ساعتي تب سوزاني همه وجودم را فراگرفت و احساس کردم که حالم بسيار وخيم است و با مرگ فاصله اي ندارم.
از دوستان خواستم که مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نيز وسيله اي يافتند و مرا به خاانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم و کم کم علائم و نشانه هاي مرگ از راه رسيد و حواس ظاهري رو به خاموشي نهاد و تازه به ياد خواب سه شنبه افتادم.

در آن حالت بحراني بودم که ديدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به يکديگر گفتند: « پايان زندگي اوست و بايد او را قبض روح کرد.»

من که مرگ را در برابر ديدگانم مي ديدم با قلبي سوخته و پر اخلاص به سالار شهيدان توسل جسته و گفتم:
« سرورم! من از مرگ نمي هراسم اما از دست خالي و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسيار نگرانم، شما را به حرمت مادرت فاطمه عليها السلام شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخير اندازد و من کار آخرت را بسازم و آنگاه بروم.»

شگفتا که پس از اين توجه قلبي ديدم فردي وارد شد و به آن دو فرشته گفت: « سيدالشهداء عليه السلام مي فرمايد: « شيخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده ايم و تقاضا کرده ايم که عمر او را طولاني سازد. و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است او را رها  کنيد.» و آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آنگاه هر سه با هم صعود نمودند.

درست در آن لحظات احساس کردم که رو به بهبود بازگشتم. صداي گريه خاندانم را شنيدم و توجه يافتم که به سر و صورت مي زنند، به طور آهسته خود را حرکت دادم و ديده گشودم اما دريافتم که چشمانم بسته و برصورتم پوشش کشيده اند. خواستم پايم را حرکت دهم که ديدم دو شصت پايم را نيز بسته اند.

دستم را براي کنار زدن پوشش از صورتم به آرامي حرکت دادم که ديدم همه ساکت شدند و گفتند: « گريه نکنيد حرکت دارد.» و آرام شدند،  پوشش از روي من برداشتند و چشمم را گشودند و پاهايم را باز کردند.
اشاره کردم که آب بياوريد و آب را به دهانم ريختند کم کم از بستر مرگ برخاستم و نشستم و به تدريج بهبودي کامل خويش را يافتم و اين به خاطر برکت و عنايت مولايم حسين عليه السلام بود.

مكارم اخـلاق چيست؟

قال رسول‏ اللَّه‏ صلى الله علیه وآله وسلم: «بعثت بمكارم الاخلاق ومحاسنها»(126) من از طرف خداوند براى مكارم اخلاق ومحاسن آن مبعوث شده‏ ام.
راوى گوید: قلت لابى عبداللَّه‏ علیه السلام: «ماحدّ حسن الخلق؟ قال: تلین جانبك و تطیب كلامك و تلقى اخاك ببشر حسن»(127)به امام صادق‏ع لیه السلام عرض كردم: حدّ حسن خلق چیست؟ فرمود: با مردم به نرمى برخورد كن و پاكیزه سخن بگو و با برادرت گشاده رو باش.
قد سئل الصادق‏ علیه السلام: عن مكارم الاخلاق؟ فقال العفو عمّن ظلمك وصلة من قطعك و اعطاء من حرمك و قول الحقّ و لو على نفسك.(128)
از حضرت صادق‏ علیه السلام از مكارم‏ اخلاق سؤال شد. حضرت فرمود: نسبت به كسى كه به تو ظلم كرده عفو كنى و با كسى كه با تو قطع رابطه كرده ارتباط بر قرار كنى و كسى كه تو را محروم كرده به او عطا كنى و سخن حق بگویى گرچه بر ضرر تو باشد.
در این‏كه میان محاسن اخلاق و مكارم آن چه تفاوتى وجود دارد شاید در تعریف محاسن اخلاق بتوان گفت: محاسن اخلاق عبارت است خوى و خصلت‏هاى پسندیده و مكارم اخلاق عبارت است از بزرگوارى و كرامت نفس و به تعبیر دیگر آن قسم خلق و خویى كه در شرع مقدس پسندیده شناخته شده و با غرایز حیوانى و تمایلات نفسانى هماهنگ است یا لااقل با آنها تضادى ندارد حسن خلق است و مكارم‏اخلاق عبارت است از آن قسم خلقیّات عالى و رفیعى كه اگر كسى بخواهد انجام دهد یا باید با هواى نفس و غرایز حیوانى خود بجنگد و در جهت مخالف آن‏ها قدم بردارد یا لااقل باید نداى آن‏ها را نادیده بگیرد و نسبت به آن بى‏اعتنا باشد.
صفاتى را كه امام‏علیه السلام در تعریف حسن خلق فرموده با تمایلات نفسانى هماهنگ است یعنى انسان ذاتاً میل دارد محبوب مردم باشد و با مردم مؤدّب سخن بگوید. امّا در مكارم‏اخلاق آدمى به طور طبیعى مایل نیست آن‏طور عمل كند كه مى‏خواهد بلكه مى‏خواهد در جهت مخالف مكارم اخلاق قدم بردارد مثلاً اگر كسى به شما اهانت كرد غریزه انتقامجویى مى‏گوید: باید عمل او را تلافى كرد امّا امام صادق مى‏فرماید: مكارم ‏اخلاق اقتضا مى‏كند او را ببخشى.(129)


126) مستدرك، ج 2، ص 282.
127) معانى‏ الاخبار، ص 253.
128) معانى‏ الاخبار، ص 191.
129) مكارم‏ الاخلاق فلسفى، ج 1، ص 197.

 
مداحی های محرم